بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحيم‌

و به‌ نستعين‌  والصّلاة‌ و السّلام‌ علي‌ سيّدنا محمّد و آله‌ الطّاهرين‌

و اللّعنة‌ علي‌ أعدائهم‌ أجمعين‌

صحت املايي و انشايي نسخه حاضر

و بعد ، اين‌ حقير فقير در زمان‌ اشتغال‌ به‌ تحصيل‌ در حوزۀ‌ مقدسّه‌ علميّه‌ (قم‌) برخورد به‌ رساله‌اي‌ خطّي‌ نمودم‌ كه‌ در عنوانش‌ نوشته‌ بود: «تحفة‌ الملوك‌ في‌ السّيرو السّلوك‌ . منسوب‌ إلي‌ مولانا السيّد مهدي‌ بحرالعلوم‌» . اين‌ نسخه‌ متعلّق‌ به‌ مرحوم‌ حجّة‌ الاسلام‌ حاج‌ شيخ‌ عباس‌ طهراني‌ بود . و چون‌ براي‌ من‌ بسيار جالب‌ بود از مشارٌ إليه‌ براي‌ استنساخ‌ به‌ عنوان‌ امانت‌ گرفتم‌ و در سنۀ 1366 هجريّه‌ قمريّه‌ براي‌ خود از روي‌ آن‌ نسخه‌ نوشتم‌ . اين‌ نسخه‌ بسيار مغلوط‌ بود بطوري‌ كه‌ در بعضي‌ از مواضع‌ اصلاً مُفهِم‌ معني‌ نبود ، لذا در صدد بودم‌ كه‌ نسخه صحيحي‌ بدست‌ آورده‌ و تصحيح‌ كنم‌ ، تا چون‌ براي‌ تحصيل‌ به‌ نجف‌ اشرف‌ مشرّف‌ شدم‌ يك‌ نسخه‌ از آن‌ را نزد حضرت‌ حجّة‌ الاسلام‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ عباس‌ هاتف‌ قوچاني‌ دامت‌ بركاته‌ يافتم‌ و از ايشان‌ به‌ عنوان‌ امانت گرفتم‌ لكن‌ آن‌ نسخه نیز‌ بسيار مغلوط‌ بود و جز تصحيح‌ بعضي‌ از موارد قليل‌ ، مفيد فايده‌ نبود .

در هنگام‌ مراجعت‌ از نجف‌ اشرف‌ در سال‌ 1376 هجريّه‌ قمريّه‌ در يك‌ بار كه‌ به‌ خدمت‌ استاد مكرّم‌ حضرت‌ علاّمۀ طباطبائي‌ مُدَّ ظِلُّه‌ العالي‌ مشرّف‌ شدم‌ ايشان‌ فرمودند: در نزد من‌ يك‌ نسخه‌ بسيار صحيح‌ موجود است‌ كه‌ به‌ خط‌ خود استنساخ‌ نموده‌ام‌ . و اضافه‌ كردند وقتي‌ كه‌ من‌ در تبريز مشغول‌ تحصيل‌ بودم‌ به‌ يك‌ نسخه برخورد نمودم‌ و استنساخ‌ كردم‌ ، اين‌ نسخه‌ بسيار مغلوط‌ بود و چون‌ به‌ نجف‌ اشرف‌ مشرّف‌ شدم‌ نظير اين‌ نسخه‌ را نزد آية‌ الله‌ استادمان‌ مرحوم‌ حاج‌ ميرزا علي‌ آقاي‌ قاضي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ يافتم‌ آن‌ نسخه‌ هم‌ مانند نسخه‌ من‌ مغلوط‌ بود و سپس‌ معلوم‌ شد كه‌ نسخه ايشان‌ و نسخه‌اي‌ كه‌ من‌ از روي‌ آن‌ براي‌ خود استنساخ‌ نموده‌ام‌ هر دو از روي‌ يك‌ نسخه‌ بوده‌ است‌ . نسخه‌ مرحوم‌ قاضي‌ با خطي‌ غير مرغوب‌ مانند خط‌ طفل‌ تازه‌ به‌ مدرسه‌ رفته‌ نوشته‌ شده‌ و لذا در آن‌ اغلاط‌ بسياري‌ مشاهده‌ مي‌شد ؛ ليكن‌ اخيراً يك‌ نسخه بسيار صحيحي‌ با خطي‌ بسيار زيبا و كاغذي‌ عالي‌ و جدول‌ كشي‌ شده‌ نزد استاد خود در علوم‌ رياضيات‌ و هيئت‌: مرحوم‌ آقا سيّد ابوالقاسم‌ خونساري‌ يافتم‌ و از ايشان‌ براي‌ استنساخ‌ گرفتم‌ و در سنۀ 1354 هجريّه‌ قمريّه‌ از روي‌ آن‌ نسخه‌اي‌ برداشتم‌ . و تاريخ‌ كتابت‌ آن‌ نسخه‌ منسوخٌ منها ، نود سال‌ قبل‌ از زمان‌ استنساخ‌ من‌ بود ... تمام‌ شد كلام‌ استاد علامۀ طباطبائي‌ مُدَّ ظِلُّه‌ .

حقير براي‌ استنساخ‌ ، نسخه‌ ايشان‌ را به‌ عنوان‌ امانت‌ گرفتم‌ و ايشان‌ با كمال‌ بزرگواري‌ كه‌ هميشه‌ شيمه ايشان‌ بوده‌ است‌ مرحمت‌ كردند . و با كمال‌ دقت‌ اين‌ نسخه حاضر را كه‌ ملاحظه‌ مي‌شود از روي‌ نسخه‌ ايشان‌ استنساخ‌ نمودم‌ . بنابراين‌ ، اين‌ نسخه‌ بسيار صحيح‌ و قابل‌ اعتماد است‌ . اين‌ راجع‌ به‌ تاريخچه‌ صحّت‌ املائي‌ و انشائي‌ نسخه‌ .

صحت انتساب رساله به مرحوم بحرالعلوم

اما راجع‌ به‌ صحّت‌ انتسابش‌ به‌ مرحوم‌ سيّد مهدي‌ بحرالعلوم‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ ، عرض‌ مي‌شود كه‌ حقير خود شفاهاً از مرحوم‌ آية‌ الله‌ آقاميرزا 155 سيّد عبدالهادي‌ شيرازي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ شنيدم‌ كه‌ مي‌فرمودند: در نزد من‌ به‌ ظنّ قوي‌ اين‌ رساله‌ ـ جز قسمتهاي‌ آخر آن‌ ـ متعلّق‌ و به‌ انشاء بحرالعلوم‌ است‌.

و نيز شفاهاً از مرحوم‌ علاّمه خبير آية‌ الله‌ آقاي‌ شيخ‌ آقا بزرگ‌ طهراني‌ ـ كه‌ از مشايخ‌ اجازه حقير هستند ـ شنيدم‌ كه‌ مي‌فرمودند: در نزد من‌ نيز اين‌ رساله‌ ـ غير از قسمتهاي‌ اخير آن‌ ـ به‌ قلم‌ مرحوم‌ بحرالعلوم‌ است‌ .

اما در كتاب‌ «الذريعة‌» ج‌ 12 ، ص‌ 285 چنين‌ مرقوم‌ داشته‌اند:

«رسالة‌ في‌ السّير و السّلوك‌ تنسب‌ إلي‌ سيّدنا بحرالعلوم‌ السيّد مهديّ بن‌ مرتضي‌ الطباطبائيّ البروجرديّ النجفيّ ، المتوفّی ‌ 1212 ، فارسيّة‌ في‌ ألفي‌ بيت‌ ، لكنّها مشكوكة‌ فيها ، و النسخة‌ موجودة‌ في‌ النجف‌ في‌ بيت‌ بحرالعلوم‌ ... تا آنكه‌ مي‌فرمايد: و رأيت‌ نسخة‌ اُخری‌ فيها زيادات‌ و بسط‌ ألفاظ‌ و عبارات‌ سمّاه‌ في‌ أوّلها «تحفة‌ الملوك‌ في‌ السّير و السّلوك‌» و إنّه‌ لبحرالعلوم‌ ... و مرّت‌ رسالة‌ السير و السلوك‌ المعرّب‌ لهذه‌ الرسالة‌ ص‌ 282» (انتهی‌) .

و در ص‌ 282 نوشته‌اند:

« رسالة‌ في‌ السّير و السّلوك‌ هو تعريب‌ السير و السلوك‌ الفارسيّ المنسوب‌ إلي‌ سيّدنا بحرالعلوم‌ . عرّبه‌ الشيخ‌ ابوالمجد محمّد الرضا الاصفهانيّ بالتماس‌ السيّد حسين‌ بن‌ معزّالدين‌ محمّد المهديّ القزوينيّ الحلّيّ في‌ داره‌ بالنجف‌ في‌ «البرّانيّ» في‌ عدّة‌ ليال‌ بعد الساعة‌ الخامسة‌ من‌ الليل‌ . و ذكر ابوالمجد أنّه‌ ألّفه‌ بحرالعلوم‌ بكرمانشاه‌» . سپس‌ مي‌فرمايد: «أقول‌: نسبة‌ نصفه‌ الاخير إليه‌ رحمه الله‌ مشكوكة‌ ، لانّه‌ علی مذاق‌ الصوفيّة‌ . فلو ثبت‌ أنّها له‌ فإنّما هو النصف‌ الاوّل‌ فقطّ كما يأتي‌ في‌ ص‌ 284» انتهی‌ . تا اينجا نظر علاّمه‌ طهراني‌ بيان‌ شد .

و مرحوم‌ علاّمه سيّد محسن‌ أمين‌ جبل‌ عاملي‌ در «أعيان‌ الشيعة‌» جزء 48 ص‌ 170 گويد: «بحرالعلوم‌ رساله‌اي‌ به‌ لغت‌ فارسي‌ در معرفت‌ حضرت‌ باري‌ تعالی‌ نوشته‌ است‌ . لكن‌ صاحب‌ كتاب‌ تتمّه «أمل‌ الآمل‌» گويد: اين‌ رساله‌ محقّقاً از او نيست‌» .

سپس‌ مرحوم‌ امين‌ گويد: «و ظاهراً اين‌ رساله فارسيّه‌ همان‌ رساله‌ سير و سلوك‌ است‌ كه‌ مشتمل‌ بر اموري‌ است‌ كه‌ مناسب‌ با مذاق‌ تصوّف‌ است‌ و با مذاق‌ شرع‌ موافقت‌ ندارد و بدين‌ لحاظ‌ در تتمّه‌ «أمل‌ الآمل‌» بطور جزم‌ صحّت‌ انتساب‌ آنرا به‌ بحرالعلوم‌ رد نموده‌ است‌» .

و پس‌ از آن‌ گويد: «و از جمله‌ مطالبي‌ كه‌ در آن‌ رساله‌ آمده‌ است‌ يكي‌ لزوم‌ استحضار صورت‌ مرشد در موقع‌ گفتن‌ «ايّاك‌ نعبد و ايّاك‌ نستعين‌» ؛ و ديگر استعانت‌ به‌ روحانيت‌ ستاره‌ عطارد و استشهادي‌ كه‌ به‌ يك‌ رباعي‌ كه‌ در اين‌ باره‌ سروده‌ شده‌ نموده‌ است‌» . تا اينجا تمام‌ شد گفتار مرحوم‌ صاحب‌ «أعيان‌ الشيعة‌» .

ليكن‌ ايشان‌ در اين‌ مسأله‌ دچار اشتباه‌ شده‌اند ، زيرا أوّلاً در هيچ‌ جاي‌ اين‌ رساله‌ استحضار صورت‌ مرشد در وقت‌ قرائت‌ «ايّاك‌ نعبد و ايّاك‌ نستعين‌» نيامده‌ است‌ .

و ثانياً استعانت‌ به‌ روحانيت‌ عطارد ـ چنانكه‌ بعداً خواهد آمد ـ از رسالۀ بحرالعلوم‌ نيست‌ بلكه‌ گفتار ناسخ‌ است‌ كه‌ بعد از تماميّت‌ كتابت‌ رساله‌ در ضمن‌ شرح‌ احوال‌ خود بيان‌ مي‌كند و أبداً ربطي‌ به‌ رساله‌ ندارد . و امّا نظريه‌ استاد ما علاّمه‌ طباطبائيّ مُدَّ ظُِلُّه‌ چنين‌ است‌:

«بعضي‌ گفته‌اند كه‌ اين‌ رساله‌ متعلّق‌ به‌ سيّد مهدي‌ بحرالعلوم‌ خراساني‌ است‌ . ليكن‌ اين‌ معنی‌ بسيار بعيد است‌ . شيخ‌ اسماعيل‌ محلاّتي‌ كه‌ از اهل‌ دعوت‌ بوده‌ است‌ تمام‌ اين‌ رساله‌ را ازمرحوم‌ سيّد مهدي‌ بحرالعلوم‌ نجفي‌ مي‌دانسته‌ جز فقرات‌ بيست‌ و دوم‌ و بيست‌ و سوّم‌ و بيست‌ و چهارم‌ كه‌ درباره‌ نفي‌ خاطر و ورد و فكر بحث‌ شده‌ است‌ . و نسخه‌اي‌ كه‌ در نزد شيخ‌ اسماعيل‌ محلاّتي‌ بوده‌ است‌ اصلاً اين‌ سه‌ فقره‌ را نياورده‌ است‌ . و نسخه او يك‌ نسخه‌ كامل‌ است‌ كه‌ اين‌ سه‌ فقره‌ به‌ كلّي‌ از آن‌ جدا شده‌ است‌» . و علاّمه‌ طباطبائي‌ اضافه‌ كردند كه‌ «بعضي‌ اين‌ رساله‌ را ترجمه‌ از رساله‌ مرحوم‌ سيّد ابن‌ طاووس‌ مي‌دانند و معتقدند كه‌ در اصل‌ عربي‌ آن‌ ـ كه‌ فعلاً در دست‌ نيست‌ ـ و نيز در عنوان‌ نسخه‌اي‌ كه‌ من‌ از مرحوم‌ آقا سيّد أبوالقاسم‌ خونساري‌ گرفتم‌ نوشته‌ بود: رسالة‌ في‌ السير و السلوك‌ لابن‌ طاووس‌ . لكن‌ استاد بزرگ‌ ما آية‌ الحقّ مرحوم‌ حاج‌ ميرزا علي‌ آقا قاضي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ تمام‌ اين‌ رساله‌ را بطور قطع‌ و يقين‌ از مرحوم‌ سيّد مهدي‌ بحرالعلوم‌ مي‌دانسته‌اند» . انتهی‌ كلام‌ استاد بزرگوار ما علاّمه‌ طباطبائي‌ .

اين‌ حقير روزي‌ در خدمت‌ استاد علاّمه‌ طباطبائي‌ مُدَّ ظِلُّه‌ عرض‌ كردم‌: حقير با وجودي‌ كه‌ كتب‌ اخلاق‌ و سير و سلوك‌ و عرفان‌ را بسيار مطالعه‌ نموده‌ام‌ هيچ‌ كتابي‌ مانند اين‌ رساله‌ جامع‌ و شامل‌ و متين‌ و اصولي‌ و مفيد و روان‌ و در عين‌ حال‌ مختصر و موجَز بطوري‌ كه‌ مي‌توان‌ در جيب‌ گذارد و در سفر و حضر از آن‌ بهره‌مند شد نيافتم‌ . ايشان‌ از اين‌ سخن‌ تعجب‌ كردند و فرمودند: اين‌ نظير عبارتي‌ است‌ كه‌ من‌ از مرحوم‌ قاضي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ شنيدم‌ . چه‌ ، ايشان‌ فرمودند: «كتابي‌ بدين‌ پاكيزگي‌ و پر مطلبي‌ در عرفان‌ نوشته‌ نشده‌ است‌» انتهی‌ . و حضرت‌ آية‌ الله‌ آقاي‌ حاج‌ شيخ‌ عباس‌ قوچاني‌ كه‌ وصيّ مرحوم‌ قاضي‌ هستند مي‌گويند: مرحوم‌ قاضي‌ به‌ اين‌ رساله‌ عنايت‌ بسيار داشته‌ ولي‌ كراراً می‌فرموده‌ است‌ كه‌ من‌ اجازۀ بجا آوردن‌ اوراد و اذكاري‌ را كه‌ در اين‌ رساله‌ آورده‌ است‌ به‌ كسي‌ نمي‌دهم‌ . به‌ هر حال‌ ، از قرائني‌ كه‌ ذكر مي‌نمائيم‌ بدست‌ مي‌آيد كه‌ تمام‌ اين‌ رساله‌ به‌ انشاء بحرالعلوم‌ بوده‌ باشد ؛ زيرا:

اوّلاً عالم‌ نقّاد خبير فقيه‌ و متكلّم‌ و اصولي‌ مرحوم‌ شيخ‌ محمّد رضا اصفهاني‌ ـ صاحب‌ كتاب‌ «وقاية‌ الأذهان‌» و «نقد فلسفه داروين‌» رحمة‌ الله‌ عليه‌ همانطور كه‌ در كلام‌ صاحب‌ «الذريعة‌» گذشت‌ ، او را از بحرالعلوم‌ مي‌داند و موضع‌ تأليف‌ آنرا در كرمانشاه‌ معين‌ كرده‌ است‌ .

ثانياً: مرحوم‌ قاضي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ كه‌ خِرّيت‌ فنّ و جامع‌ بين‌ ظاهر و باطن‌ و استاد اخلاق‌ و معارف‌ بوده‌اند آنرا از مرحوم‌ بحرالعلوم‌ دانسته‌اند ؛ و شهادت‌ چنين‌ اسطوانه‌ و وزنه‌ علمي‌ در عالم‌ معارف‌ طوري‌ نيست‌ كه‌ بتوان‌ از آن‌ به‌ آساني‌ عبور كرد .

ثالثاً: افرادي‌ كه‌ قسمت‌ اخير آن‌ را از بحرالعلوم‌ نفي‌ نموده‌اند جز عنوان‌ استبعاد دليل‌ ديگري‌ ندارند و معلوم‌ است‌ كه‌ با صِرف‌ استبعاد نمي‌توان‌ جزوي‌ را از كتاب‌ خارج‌ نمود . و حال‌ آنكه‌ ممكن‌ است‌ در نظر سيّد به‌ طريق‌ صحيحي‌ همان‌ فقرات‌ مورد نظر و عمل‌ باشد .

رابعاً: هر كسي‌ در اين‌ رساله‌ نظر كند تمام‌ آن‌ را به‌ يك‌ انشاء و يا يك‌ سياق‌ خاص‌ ملاحظه‌ مي‌كند كه‌ با يك‌ اسلوبي‌ بسيار جالب‌ و سبكي‌ لطيف‌ و انشائي‌ سليس‌ نگاشته‌اند . و در اين‌ سبك‌ و اسلوب‌ ابداً ميان‌ قسمت‌ اخير حتّی سه‌ فقره‌ بيست‌ و دوّم‌ تا بيست‌ و چهارم‌ با ساير فقرات‌ تفاوتي‌ نيست‌ و كأنَّه‌ قلم‌ واحدي‌ از اوّل‌ رساله‌ تا آخر آن‌ را در يك‌ رشته خاصّ مسلسلاً منظّماً به‌ رشته‌ تحرير در آورده‌ است‌ ، و اين‌ معنی‌ منافات‌ ندارد با آنچه‌ در بعضي‌ از تعاليق‌ اين‌ كتاب‌ ذكر خواهيم‌ نمود كه‌ بعضي‌ از مطالب‌ مندرجه‌ در آن‌ بعينه‌ در عبارات‌ بعضي‌ از بزرگان‌ سابق‌ بر آن‌ ديده‌ شده‌ است‌ ، چه‌ اخذ و اقتباس‌ مطالب‌ مورد ذوق‌ و نظر از كتب‌ سالفه‌ در كتب‌ اصحاب‌ تأليف‌ و تصنيف‌ امريست‌ رائج‌ و دارج‌ بين‌ اعلام‌ و استادان‌ فنون‌ .

و امّا نسبت‌ رساله‌ به‌ مرحوم‌ سيّد ابن‌ طاووس‌ ـ رضوان‌ الله‌ عليه‌ ـ بسيار از واقع‌ دور است‌ چون‌ اوّلاً ابن‌ طاووس‌ از علماي‌ قرن‌ هفتم‌ و مقيم‌ حِلّه‌ و اصلاً از سادات‌ عربي‌ اللحن‌ و اللسان‌ بوده‌ و طبعاً انشاء فارسي‌ آنهم‌ بدين‌ سبك‌ كتابت‌ كه‌ راجع‌ به‌ قرون‌ اخيره‌ است‌ از او نمي‌تواند بوده‌ باشد . و از سبك‌ و روش‌ اين‌ رساله‌ نيز معلوم‌ است‌ كه‌ ترجمه‌ نيست‌ ، قلم‌ ، قلم‌ انشاء است‌ . و علاوه‌ بر اينها هر كس‌ كه‌ بر كتب‌ ابن‌ طاووس‌ خبير باشد مي‌داند كه‌ سلوك‌ عملي‌ ابن‌ طاووس‌ بر مراقبه‌ و محاسبه‌ و صيام‌ و دعا بوده‌ است‌ . و اين‌ كيفيّت‌ سير و سلوك‌ كه‌ در اين‌ رساله‌ بيان‌ شده‌ است‌ با مذاق‌ و روش‌ ابن‌ طاووس‌ تطبيق‌ نمي‌كند .

و خامساً: نسخه‌ اصل‌ اين‌ رساله‌ فقط‌ در كتابخانه‌ بحرالعلوم‌ نجفي‌ بعد از رحلت‌ ايشان‌ يافت‌ شده‌ است‌ ، و اين‌ نسخه‌ اصل‌ فعلاً در خاندان‌ و بيت‌ بحرالعلوم‌ محفوظ‌ و موجود است‌ و در هيچ‌ كتابي‌ از تراجم‌ علماء قبل‌ از بحرالعلوم‌ ، نامي‌ از اين‌ رساله‌ نيست‌ . و معلوم‌ است‌ كه‌ بعد از زمان‌ بحرالعلوم‌ نيز تأليف‌ نشده‌ است‌ ، و بنابراين‌ تأليفش‌ در زمان‌ آن‌ مرحوم‌ مسجَّل‌ مي‌شود .

در اينحال‌ مي‌گوئيم‌: كدام‌ يك‌ از فقهاي‌ آن‌ عصر داراي‌ مذاق‌ عرفان‌ و سير و سلوك‌ بوده‌اند تا چنين‌ رساله‌ آبداري‌ را بنويسند ؟ و يا كدام‌ يك‌ از عرفاء و اهل‌ سلوك‌ آن‌ زمان‌ ، فقيه‌ زبر دست‌ و متبحّري‌ بوده‌اند تا اينطور به‌ اخبار اهل‌ بيت‌ عليهم‌ السّلام‌ و آيات‌ قرآنيّه‌ وارد باشند ؟!

زيرا پرواضح‌ است‌ كه‌ تدوين‌ اين‌ رساله‌ به‌ دست‌ فقيهي‌ توانا و مطّلع‌ از آيات‌ و اخبار تحقّق‌ پذيرفته‌ است‌ ، و بنابراين‌ طبعاً انحصار به‌ بحرالعلوم‌ پيدا مي‌كند ، خصوصاً آنكه‌ نسخه‌ اصل‌ اين‌ رساله‌ در كتابخانه‌ بحرالعلوم‌ بوده‌ است‌ . و اگر كسي‌ بگويد: ممكن‌ است‌ اين‌ رساله‌ از تأليفات‌ و تصنيفات‌ بعضي‌ از فقهاي‌ عارف‌ منش‌ ديگر‌ آن‌ عصر مثلاً همچون‌ مرحوم‌ آية‌الله‌ مولی‌ محمّد مهدي‌ نراقي‌ ـ تغمّده‌ الله‌ برحمته‌ ـ بوده‌ و براي‌ بحرالعلوم‌ فرستاده‌اند!

گوئيم‌: شماره‌ و نام‌ مصنّفات‌ آن‌ فقهاء و مخصوصاً مرحوم‌ نراقي‌ همه‌ مضبوط‌ است‌ ، و فرزند ارجمندش‌: آية‌ الله‌ حاج‌ مولی‌ احمد نراقي‌ ـ رضوان‌ الله‌ عليه‌ ـ نيز چنين‌ رساله‌اي‌ را از پدرش‌ نقل‌ نكرده‌ است‌ .

از طرف‌ ديگر همانطور كه‌ در كلمات‌ صاحب‌ «أعيان‌ الشّيعة‌» ديديم‌ ، آن‌ عالم‌ محقّق‌ معترف‌ است‌ كه‌ بحرالعلوم‌ رساله‌اي‌ فارسي‌ در معرفت‌ حضرت‌ باري‌ تعالی‌ نوشته‌ است‌ ؛ در اين‌ صورت‌ مي‌گوئيم‌: آن‌ رساله‌ كدام‌ است‌ ؟ آيا غير از اين‌ رساله‌ مي‌تواند بوده‌ باشد ؟!

از مجموع‌ آنچه‌ كه‌ ذكر شد مي‌توان‌ نتيجه‌ گرفت‌ كه‌ نسبت‌ اين‌ رساله‌ به‌ بحرالعلوم‌ اقرب‌ و اقوی‌ است‌ (والله‌ أعلم‌) خصوصاً با ملاحظه‌ حالات‌ آن‌ مرحوم‌ كه‌ داراي‌ مقام‌ صفاء و باطن‌ و نورانيّت‌ ضمير بوده‌ و از اسرار و مغيبات‌ بهره‌ وافي‌ داشته‌ است‌ .

در «أعيان‌ الشّيعة‌» جزء 48 ص‌ 166 گويد: «و يعتقد السّواد الاعظم‌ الی‌ الآن‌ أنّه‌ من‌ ذوي‌ الاسرار الالهيّة‌ الخاصّة‌ و من‌ أولی‌ الكرامات‌ و العنايات‌ و المكاشفات‌ . و ممّا لا ريب‌ فيه‌ أنّه‌ كان‌ ذا نزعة‌ من‌ نزعات‌ العرفاء و الصوفيّة‌ ، يظهر ذلك‌ من‌ زهده‌ و ميله‌ إلي‌ العبادة‌ و السيّاحة‌» . انتهی‌ .

«يعني‌ عامّۀ مردم‌ از زمان‌ حيات‌ بحرالعلوم‌ تا اين‌ زمان‌ همگي‌ بر آن‌ معتقدند كه‌ آن‌ مرحوم‌ از بهره‌مند شدگان‌ اسرار خاصّۀ الهيه‌ بوده‌ و از صاحبان‌ كرامات‌ و عنايات‌ و مكاشفات‌ است‌ .

و از آنچه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ شكّي‌ در آن‌ نمي‌توان‌ نمود آنست‌ كه‌ آن‌ مرحوم‌ داراي‌ طريقي‌ از طرق‌ باطن‌ و تهذيب‌ نفس‌ به‌ اسرار الهيّه‌ و عرفان‌ بوده‌ است‌ و اين‌ معنی از زهد و گرايش‌ او به‌ عبادت‌ و سياحت‌ ظاهر است‌» .

باري‌ پس‌ از آنكه‌ حقير تمام‌ رساله‌ را از روي‌ رساله‌ آية‌ الله‌ استاد علاّمه‌ طباطبائي‌ مُدَّ ظِلُّه‌ العالي‌ براي‌ خود بازنويس‌ كردم‌ ، مدتها مي‌گذشت‌ تا كراراً آن‌ را مطالعه‌ نموده‌ و بهره‌مند مي‌شدم‌ ، تا در صدد برآمدم‌ كه‌ شرح‌ مختصري‌ كه‌ مبيّن‌ بعضي‌ از معضلات‌ آن‌ ‌باشد بر آن‌ بنويسم‌ ، و مصادر احاديث‌ و اشعار وارده در آن‌ را استخراج‌ نمايم‌. لله‌ الحمد و له‌ المنّة‌ خداوند تبارك‌ و تعالی‌ مرا بر اين‌ توفيق‌ منّت‌ نهاد تا از عهدةه اين‌ مشكل‌ به‌ قدر وسع‌ برآيم‌ . از بزرگان‌ صاحب‌ نظر و بصيرت‌ تقاضا دارد چنانچه‌ به‌ خطائي‌ واقف‌ شوند با بزرگواري‌ و كرم‌ خويش‌ درگذرند و در حيات‌ و ممات‌ از ادعيۀ صالحۀ خود دريغ‌ نمود .

ترجمه و شرح حال بحرالعلوم

و امّا ترجمه‌ و شرح‌ حال‌ بحرالعلوم‌ و بيان‌ اقصی مدارج‌ و معارج‌ سير كمالي‌ آن‌ فريد عصر و نادره‌ دهر ، از حيطۀ پرواز فكر حقير و از امكان‌ رشحات‌ خامه‌ فقير خارج‌ است‌ .

من‌ چه‌ گويم‌ درباره كسي‌ كه‌ شيخ‌ اكبر ، شيخ‌ الفقهاء و المجتهدين‌ شيخ‌ جعفر كاشف‌ الغطاء غبار نعلين‌ او را با حنك‌ عمامۀ خود پاك‌ مي‌كرد ؛ و محقّق‌ خبير و فقيه‌ بصير مجمع‌ كمالات‌ صوري‌ و معنوي‌ ميرزا ابوالقاسم‌ جيلاني‌ قمّي‌ در هنگام‌ تشرّف‌ به‌ عتبات‌ عاليات‌ ، روزي‌ در مجلس‌ پر فيضش‌ در حضور جمعي‌ از او پرسيد: «پدر و مادرم‌ فداي‌ تو ، چه‌ عملي‌ انجام‌ داده‌اي‌ تا بدين‌ مرتبه‌ و منزلت‌ رسيده‌اي‌ ؟ چه‌ گويم‌ درباره كسي‌ كه‌ تشرّف‌ او كراراً و مراراً به‌ محضر مقدّس‌ حضرت‌ امام‌ زمان‌ حجّة‌ ابن‌ الحسن‌ العسكري‌ ـ أرواحنا له‌ الفداء ـ جاي‌ شُبهه‌ و ترديد نيست‌ و اين‌ مسأله‌ نزد علماي‌ أعلام‌ بلكه‌ همه قاطنين‌ و ساكنين‌ نجف‌ اشرف‌ در حكم‌ مسلّمات‌ است‌ ، بلكه‌ از بعضي‌ از كلمات‌ بزرگان‌ استفاده‌ مي‌شود كه‌ باب‌ امكان‌ تشرّف‌ به‌ خدمت‌ آن‌ وليّ والاي‌ عالم‌ امكان‌ پيوسته‌ براي‌ او باز بوده‌ است‌ ، بلكه‌ چه‌ گويم‌ درباره كسي‌ كه‌ او را آن صاحب‌ مقام‌ ولايت‌ كبری‌ امام‌ زمان‌ در آغوش‌ گرفت‌ !

ليكن‌ از جهت‌ تيمّن‌ و تبرّك‌ به‌ ذكر شمّه‌اي‌ از ترجمۀ عين‌ عبارت‌ علاّمه‌ سيّد محمد باقر خونساري‌ صاحب‌ كتاب‌ «روضات‌ الجنّات‌» ج‌ 2 ، ص‌ 138 از كتاب‌ «منتهی‌ المقال‌» كه‌ معروف‌ به‌ «رجال‌ بوعلي‌» است‌ و بوعلي‌ معاصر او بوده‌ است‌ مي‌پردازيم‌:

«سيّد سَنَد و ركن‌ معتَمد مولاي‌ ما سيّد مهدي‌ فرزند سيّد مرتضي‌ فرزند سيّد محمد حسني‌ حسيني‌ طباطبائي‌ نجفي‌ ـ كه‌ خداوند طولاني‌ كند عمر او را و پيوسته‌ گرداند علوّ منزلت‌ و بركت‌ و نعمت‌هاي‌ مترشّحه‌ از وجود او را ـ پيشوا و امامي‌ است‌ كه‌ روزگار نتوانسته‌ است‌ مانند او را به‌ جهان‌ بسپارد . سلطان‌ عظيم‌ الهمّة‌ و بلند پروازي‌ است‌ كه‌ مادرِ دهر ساليان‌ دراز از زائيدن‌ همانند او عقيم‌ بوده‌ است‌ . بزرگ‌ علماي‌ اعلام‌ و مولاي‌ فضلاي‌ اسلام‌ علاّمه دهر و زمان‌ خود و يگانه‌ عصر و اوان‌ خود بوده‌ است‌ .

اگر در بحث‌ معقول‌ زبان‌ بگشايد تو گوئي‌ اين‌ شيخ‌ الرئيس‌ است‌ ، اين‌ سقراط‌ و ارسطو و افلاطون‌ است‌ . و اگر در منقول‌ بحث‌ كند تو گوئي‌ اين‌ علاّمه‌ محقّق‌ در فروع‌ و اصول‌ است‌ . و در فنّ كلام‌ با كسي‌ مناظره‌ نكرده‌ است‌ مگر اينكه‌ تو گوئي‌ سوگند به‌ خدا اين‌ عَلَمُ الهدي‌ است‌ . و اگر گوش‌ فرادهي‌ به‌ آنچه‌ در هنگام‌ تفسير قرآن‌ كريم‌ به‌ زبان‌ آرد فراموش‌ مي‌كني‌ آنچه‌ در ذهن‌ داري‌ و چنين‌ مي‌پنداري‌ مثل‌ اينست‌ كه‌ اين‌ همان‌ كسي‌ است‌ كه‌ خداوند قرآن‌ را بر او فرستاده‌ است‌ . زادگاه‌ شريفش‌ در كربلاي‌ معلّی‌ در شب‌ جمعه‌ ماه‌ شوّال‌ المكرّم‌ سنه يكهزار و يكصد و پنجاه‌ و پنج‌ قمري‌ است‌ ، و بر حسب‌ شمارش‌ حروف‌ ابجد تاريخ‌ ولادت‌ مبارك‌ او اين‌ مصرع‌ است‌: «لنصرة‌ الحقّ قد ولد المهدي‌» .

مدّت‌ كوتاهي‌ در نزد پدر بزرگوار خود كه‌ عالمي‌ متّقي‌ و پرهيزگار و صالح‌ و نيكوكار بود به‌ فراگرفتن‌ علوم‌ پرداخت‌ و نيز در نزد گروهي‌ از مشايخ‌ كه‌ از جملۀ آنها شيخ‌ يوسف‌ بحراني‌ است‌ تعلّم‌ نمود و از آن‌ پس‌ به‌ درس‌ استاد علاّمۀ آقا محمّد باقر وحيد بهباني‌ ـ أدام‌ الله‌ أيّامه‌ و أيّامه‌ ـ منتقل‌ شد و پس‌ از آن‌ به‌ نجف‌ مشرّف‌ و در آنجا اقامت‌ گزيد . خانۀ ميمون‌ و مبارك‌ او در اين‌ زمان‌ فعلاً محلّ فرود آمدن‌ و بارانداز علماي‌ اعلام‌ و ملجأ و مفزع‌ استادان‌ فنون‌ از فضلاي‌ عظام‌ است‌ .

بحرالعلوم‌ بعد از استاد علاّمۀ وحيد ـ دام‌ علاهما ـ پيشوا و سالار پيشوايان‌ عراق‌ و بزرگ‌ و سرپرست‌ فضلاء بطور اطلاق‌ است‌ . علماء عراق‌ همگي‌ به‌ سوي‌ او روي‌ آورده‌ و او را ملجأ خود قرار داده‌اند وعظماي‌ از علماء اعلام‌ از او اخذ علوم‌ مي‌كنند . بحرالعلوم‌ همانند كعبه‌اي‌ براي‌ عراق‌ است‌ كه‌ براي‌ استفاده‌ از صحبتش‌ طي‌ مراحل‌ و قطع‌ منازل‌ مي‌نمايند . اقيانوس‌ موّاجي‌ است‌ كه‌ كرانه‌اي‌ براي‌ آن‌ يافت‌ نمي‌شود . به‌ علاوه‌ كرامات‌ باهره‌ و آثار و آيات‌ ظاهره‌اي‌ كه‌ از او به‌ ظهور پيوسته‌ است‌ بر كسي‌ پوشيده‌ نيست‌ . چون‌ جماعت‌ انبوه‌ و جمع‌ كثيري‌ از يهود ، براهين‌ و معجزات‌ او را نگريستند همگي‌ به‌ دين‌ اسلام‌ و مذهب‌ تشيّع‌ گرويدند ؛ و اين‌ داستان‌ در وضوح‌ و روشني‌ به‌ مرحله‌ بداهت‌ رسيده‌ و شيوع‌ آن‌ به‌ حدّي‌ است‌ كه‌ آوازه‌ آن‌ به‌ هر گوش‌ رسيده‌ و به‌ هر ناحيه‌اي‌ از جهان‌ سرايت‌ نموده‌ است‌ .

و براي‌ پي‌ بردن‌ به‌ عظمت‌ و جلالت‌ اين‌ راد مرد بزرگ‌ كه‌ چنين‌ آياتي‌ از او پديدار گشته‌ است‌ همين‌ بس‌ كه‌ در شب‌ تولّد با سعادتش‌ پدر او كه‌ در حجاز بود در عالم‌ رؤيا ديد كه‌ مؤلانا حضرت‌ رضا ـ عليه‌ و علی‌ أبائه‌ و أبنائه‌ أفضل‌ الصلاة‌ و السّلام‌ ـ شمعي‌ را به‌ توسّط‌ محمّد بن‌ اسمعيل‌ بن‌ بزيع‌ فرستادند كه‌ آن‌ را بر فراز بام‌ خانه‌ آنها روشن‌ كند ؛ روشني‌ و نور این شمع‌ چنان‌ به‌ آسمان‌ بالا می‌رفت‌ كه‌ نهايت‌ سيرش‌ ديده‌ نمي‌شد .

در وقت‌ ملاقات‌ و زيارتش‌ چون‌ نظر بر او افتد در عالمي‌ از تحيّر فرو مي‌رود و با زبان‌ حال‌ خود مي‌گويد: اين‌ مرد از جنس‌ بشر نيست‌ . [1]

مطالبي‌ را كه‌ ذكر كرديم‌ حقائقي‌ است‌ كه‌ در «منتهي‌ المقال‌» ذكر كرده‌ است‌ درباره‌ اين‌ نشانه‌ و آيت‌ با فضيلت‌ و اين‌ دانشمند با واقعيّت‌ و شخصيّت‌ كه‌ خداوند او را به‌ انواع‌ فنون‌ كمال‌ تأييد فرموده‌ بلكه‌ او را داراي‌ سِحر حلال‌ و سُكْر و مدهوشي‌ خالص‌ از ضلالت‌ در حلّ مشكلات‌ و رفع‌ معضلات‌ و در هم‌ شكستن‌ تفكّرات‌ باطله‌ و فرو ريختن‌ افكار و انديشه‌هاي‌ نيرومندان‌ علمي‌ روزگار در هنگام‌ مناظره‌ و جدال‌ ، قرار داده‌ است‌ .

و براي‌ شرف‌ و فضيلت‌ او در تمام‌ اقطار جهان‌ و اقصی‌ نقاط‌ عالم‌ همين‌ بس‌ كه‌ تا به‌ حال‌ كسي‌ همتاي‌ او به‌ لقب‌ بحرالعلوم‌ كه‌ به‌ معني‌ درياي‌ دانش‌هاست‌ ملّقب‌ نشده‌ است‌» .

اين‌ بود مختصري‌ از آنچه‌ را كه‌ در «روضات‌ الجنّات‌» در شرح‌ احوال‌ اين‌ اسطوانه‌ علم‌ و معرفت‌ آورده‌ است‌ . رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لإٍخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالإٍيمَـانِ وَ لَا تَجْعَلْ فِي‌ قُلُوبِنَا غِلاً لِلَّذِينَ ءَامَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤفٌ رَحِيمٌ .

والحمد لله‌ أوّلاً و آخراً ، و آخر دعوانا أن‌ الحمد للّه‌ ربّ العالمين‌ . كتبه‌ بيمناه‌ الداثرة‌ العبد الرّاجي‌ السيّد محمّد الحسين‌ الحسينيّ الطهرانيّ في‌ ليلة‌ العشرين‌ من‌ شهر ربيع‌ المولود سنة‌ ألف‌ و ثلاثمائة‌ و ثلاث‌ و تسعين‌ بعد الهجرة‌ النبويّة‌ .

سيّد محمّد حسين‌ حسيني‌ طهراني‌